نتایج جستجو برای عبارت :

دفتر خاطرات: سلام، من علی‌ام، آغوش گرم به دلم می‌نشینه

ای صدایم همه با موج تو تنظیم شده
دوستت دارم و ماه شبِ هستیم شده
روزگار من از آن روز که تو آمده ای
با نگاه های مه آلود تو تقویم شده
من که محکوم به جرم تو شدم باز  ولی
جرم زیبایی ات آیا به تو تفهیم شده؟
دور از آغوش تو دلتنگ ترینم آری
پهلوانی که به آغوش تو تسلیم شده
بی تو با هرچه که باشد همه محکوم شدم
مثل مظلوم ترین کشور تحریم شده
نه فقط این غزل تازه سید ، بلکه  
دفتر عاشقی من به تو تقدیم شده
سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام س
جای تاسفه. هر روز که میگذره بیشتر از روز قبل مطمئن میشم نمیشه با زهرا کار کرد. اصلا نمیشه. جای تاسفه که نمیشه دفتر خاطرات داشت.خوب نیست که آدم برای داشتن دفتر خاطرات احساس امنیت نکنه. نکته:غیبت همکاره کردن مثل تف سربالاس. درنتیجه سکوت میکنیم. فقط احساس خفگیش بده.
سلام دوستان یک پویش سه روزه گذاشتم تا عید قربان برای خاطرات شما
در روز عید سه تا از بهترین خاطرات در وبلاگ منتشر میشه 
میتونید در قسمت ارسال نظر خصوصی برام بفرسید
و هم میتونید به ایمیل xeynabamini@yahoo.comارسال کنید 
منتظر خاطرات صورتی شما هستم
سلام ماه قشنگم :)
از روز بیست و یکم برایت می نویسم...
ماه مهمانی جانانم... این روزها بیشتر از هر روز دیگری به مرگ فکر می کنم، به آغوش یار...اینطور فکر میکنم که مرگ زیباست، قدرت خاصی دارد، مشتاقش میشوم، دلم میخواهد خیلی خوب زندگی کنم و بعد با عشق به آغوش مرگ بروم، آری مرگ زیباست :) 
سلام برتو     که زیباترین  شیرین ترین  و  پرنشاط ترین کلمه  سلام است 
 
سلام برآسمان و زمین   و سلام برعشق 
 
هیچ بارانی ردپای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست
 
دوست داشتن فقط گفتن نیست
 
گاه سکوت است
 
گاه نگاهی مهربان است
 
گاه دعا از دل و جان است
 
و گاه یک پیام  
 
سلام بهار خاتون! سلام رستاخیزِ طبیعت! سلام ماه رویِ زیبا! سلام کیابیایِ گیتی! خوش آمدی، صفا آوردی، یک بغل غنچه با خود به همراه داری که!.. زیبایِ‌من، بهارِ من، به زندگی‌ام خوش آمدی!.. خوب شد که آمدی، ای امیدِ قلب های نا امید!.. ای فرستاده‌ی خدا، ای فرشته‌یِ مهربانی!.. بگذار کمی تو را به آغوش...
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
سلام به همه.
دلیل اینکه جدیدا کمتر اینجا می نویسم اینه که،من قبل از زدن این وبلاگ یک دفتر خاطرات داشتم و توی اون می نوشتم و جدیدا که کمتر فرصت میشه اینترنت داشته باشم توی اون می نویسم ولی اگه اتفاق خاصی بیافته حتما اینجا هم میگم.
اخبار جدید:( اتفاق خاصی نیافتاده)
1.بخاطر یوگا انعطاف بدنم وحشتناک بالا رفته
2.بخاطر زومبا خیلی لاغر شدم و این عالیه
3.توی کلاس یوگا با یکی از  آهنگ ها ، بهتر از همه می رقصم و موقع پخش اون آهنگ من جای مربی وایمیستم
4.داشنگ
از وقتی راهنمایی میرفتیم و مشکلات احساسی باید توی مدرسه روی میز پینگ پنگ ، موقع خوردن نون پنیر خیار ، با درد و دل کردن حل میشد ، من نقش آغوش رو داشتم . یعنی همونطور که سعی میکردم یجوری زورکی صبحونه مو تموم کنم که ظهر با مامانم درگیر نشم ، گوشام یا خودم رو هم آغوش میکردم واسه حرف های دوستم که داشت برام از مشکلاتش میگفت . تو دبیرستان کم کم آغوش کلامی پیدا کردم . یعنی حتی اگه توی دلم فکر میکردم چقد شرایط دوستم سخته سعی میکردم جوری حرف بزنم که طرف ام
آغوش ام اس چگونه دردی است؟
شما ممکن است این درد را در زیر قفسه سینه خود و یا در هر نقطه بین گردن و کمر خود احساس کنید. آغوشMS می تواند کسل کننده و دردناک، تیز، یا سوزشی باشد و معمولا از چند ثانیه تا چند ساعت و در موارد نادر، چند روز طول می کشد.
آغوش در حالیکه می تواند منبع آرامش و امنیت باشد وقتهایی هم می تواند ناشی از رنج و درد باشد و “آغوش ms” این منظور را بیان می کند.
اگر شما مبتلا به بیماری MS باشید ممکن است یک گروه از درد را در اطراف نیم تنه خود ا
مادر مثل هوا می مونه، دائم در هوای محبت خالصانه و بدون توقعش نفس کشیدی، گاهی حتی از همه بیشتر بهش اعتماد داری بدون اینکه بفهمی و بدانی...
اونقدر در این هوایی که گاهی ممکنه فراموشش کنی، تا اینکه نفست تنگ بشه از مدتی دریافت نکردنش...
اگر به عقب برگردم، حددداقل تواضعم در برابرت هزار چندان میشه مادرم...

+شاید شبیه ترین آغوش به آغوش خدا بعد از آغوش رسول الله و امام زمان، آغوش مادر باشه...
و سلام به خودم و سلام به شما و سلام به سال جدید
ورود به سال جدید رو تبریک میگم.
بریم و ببینیم که گلدونمون حالش چطوره. 
بازم یکی دو ماهی شده که نیومدم و مثل همیشه امیدوارم دیگه از این به بعد مرتب بیام. ان شاء..
یک سری خاطارت از اربعین 97 مونده که ننوشتم.
دو ماه آخر سال 97 هم که کلا خاطرات رو ننوشتم ولی یکی دوتا خاطره خوبش رو که یادمه رو می نویسم.
بریم ...
#نیمه_عاشقی
امشببه نیمه می رسد دفتر بهارانکهکشانی از نور و شکوفهبر پشت هر نسیماز کوچه سبز اردیبهشتبر در خانه ات خواهند رسید!
بهار،ورق به ورقپر شدهاز اسم تو!هر صبح،پرستوهامی آیند از میان آغوش نگاهتتا به کوچه آفتاب!
 
در جستجوی تو،به سمت زندگی باید رفتمن نیزچون قاصدک هافانوس بدسترفتم و رفتماز سبز سیر دریابه خاک کبود کویرهمه جادفتر عاشقی شکوفه ها باز بود مشق شاپرک هابازهم نوشتن نام تو!بازهم سرودن از تو و تو...
امشب،صیادی بر روی رودخانه چشمان
برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های  دفتری آن وقت ها ..
خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم آرامش میده ..
دیروز برای یه کاری رفته بودم داخل شهر و موقع برگشت از جاهایی رد شدم که ازشون خاطره دارم...
از اون خاطرات خیلی گذشته یا شایدم انقدر همه چیز عوض شده که من اینطور فکر میکنم... 
گذر زمان عین یه سیل همه چیز رو عوض میکنه، انگار نه اون روزا بر میگرده و نه ما دیگه اون ادم ها هستیم...
الان فکر کردن به اون خاطرات حتی اونایی که خوش بودن تبدیل شده به مخاطره... 
 
برگه های پاره شده دفتر خاطرات "ط" را که دیدم فکر کردم چقدر خاطرات ِ دفتری قشنگ است و یکهو دلم تنگ شد . فکر میکنم بهتر است پناه ببرم به دوران خاطره نویسی یا همان روزانه نویسی های  دفتری آن وقت ها ..
خیلی چیزها هست که نمیشه اینجا نوشت . خیلی وقت ها خودم رو سانسور میکنم و حالا میبینم من پر شدم و مکانی برای تخلیه برام وجود نداره . واقعا که نوشتن روی کاغذ به آدم ارامش میده ..
ای عطر خوش نارنج، سلام!
به عنوان آخرین پیام،
به عنوان آخرین سلام،
به عنوان آخرین کلام.
به تمام کوچه‌های نادیده‌ی شهرم،
به تمام پرستوهای این آسمان،
به تمام گل‌های ناروییده‌ی این جهان.
به تمام عزیزانِ گوشه‌ی قلبم،
به تمام خال‌های کُنج لب،
به تمام اشک‌ها و چشمِ تر.
به تمام دفتر‌های شعر خالی‌ام،
به تمام قلم‌های شکسته،
به تمام درختان خشک این دیار.
به هرکجا که رسیدی،
به هرکسی که دیدی،
به هر صدایی که شنیدی،
« برسان سلام مارا »
خداحافظ؛
بنگ!
و
هنگامی که چشمانم برای همیشه به روی این دنیای خاکستری بسته شد و مدتی گذشت و خاکی که زیر آن احتمالا آرام گرفته ام خشک شد؛ برایم سنگ قبری نارنجی بخرید و عکسی که در آن خنده ام واقعیست رویش چاپ کنید. اگر توانستید برایم آواز بخوانید. ساز بزنید. از خاطرات خوب مشترکمان بگویید و خودتان را در آغوش روح بیدارم حس کنید.
+سرآغاز
نوشتن از اون دست کارهایی که من دوست دارم، فرقی نمیکنه پشت میز بشینم و شروع کنم به پُر کردن دفتر  برنامه هام یا اینکه تایپ کنم و صفحه مجازی وبلاگ را از نوشته ها پُر بشه،نوشتن از اون دست کارهای  دوست داشتنی برای من.
به ثبت رسوندن حس ها و ثبت کردن خاطرات  و حتی روزمرگی هایی که فکر نمیکنم روزی دلتنگ بشم برای مرورش.
دوست دارم اولین یادداشتم  را این‌چنین شروع کنم....
به نام خالق خوبی ها و زیبایی ها
به دفتر یادداشت من، بهامین دختر زاده آخرین ر
مرا محکم در آغوش بگیر ...
این روزها بیش از هر وقت دیگر احساس شکستن دارم...
....
راه علاج ندارد...
دلی که بدجور هوایت دیوانه اش کرده ...
جز زنجیر بازوهات ...
....
تو دور و من دور تر ‌...
و هر دو خسته از روزگار ...
کاش .‌‌..
کاش ...
صبحم با تو بخیر میشد !
.....
دلم تنگ است ...
 
سلام دوستان عزیزم 
محبت رو از هم دریغ نکنید 
برای اولین تمرین: پاشید 
پاشو آقا که نوشته منو می‌خونی، پاشو عزیزم 
پاشو خانم خوشکله، پاشو خواهرم
 
و
خواهرها هم دیگر رو
و
برادرها هم دیگر رو 
در آغوش بگیرید.
 
+توی خیابون برید و هر فرد هم جنستون رو 
در آغوش بگیرید. 
هر فرد ۷ نفر رو.
 
بیایید داداشا تو بغلم.
از مزیتهای دیگر دسترسی به دفتر خاطرات بیست سال پیش، در میان نهادن خاطرات مشترک با دوست دیرینه ات است و قسمت جالب ماجرا این است که در یک صحنه ی خاص دو برداشت متفاوت خود را نشان داد. چیزی که فکرش را میکردم و این سالها در موردش اندیشیده بودم کاملا غلط از آب در آمده بود. یعنی آنطوری که دلخوشش بودم نبود. واقعا چقدر آن زمان بدبخت بودم که رفتار را جایگزین حرف میکردم و این همه سوتفاهم زاده شده بود! دیر بود رسیدن به اینجا. خیلی دیر. ولی خدا رو شکر همه چیز
                                                                                       به نام خداسلام
بعضی از مردم عادت دارن که اتفاقاتی که در طول زندگیشون براشون میوفه رو ثبت کنن .خاطرات تلخ وشیرین عمرشون رو مینویسن شاید برای اینکه هر وقت بهشون نگاه کنن متوجه بشن زندگی همیشه بالا و پایین داره ،شایدم واسه اینکه سالها بعد یادشون نره که کی بودن و از کجا به کجا رسیدن.شما چطور؟ اهل نوشتن خاطرات روزانتون ،یااتفاقات مهم زندگیتون هستین ی
سلام طاعات و عبادات همه شما همشهریهای کلاته خیجی قبول باشه در جهت حفظ خاطرات شهدا این آثار جمع آوری میشود لذا تمام دوستداران شهدا میتوانند عکس ها یا خاطرات خود را به بخش نظرات این وبلاگ با نام خودشان بفرستند تا هم از پاداش معنوی آن بهره مند شوند و اینکه تا جوانان ما به جای الگو قرار دادن هنرپیشه های هالیوودی و بالیوودی کاملا غیر واقعی . در کلاس درس شهدا حاضر شوند و درس جوانمردی و اخلاق را بیاموزند 
با تشکر عرب نجفی
به تو که فکر می کردم جهان به هم می ریخت منطق وجود نداشت و مردم آدمک هایی بودند در حال حرکت، جاده ها ساخته شده بودند تا مرا به تو برسانند، ابرها انتظار می کشیدند در لحظه ی موعود ببارند، دست ها و سازها تلاش می کردند احساسم را بنوازند، پاهایم می دویدند برای وصالت، چشم هایم می چرخیدند دنیا را، برای تماشا کردنت و دست هایم... دست هایم و آغوش تو... همه چیز به کنار فقط آغوش تو.
کتاب خاطرات آدم و حوا به قلم مارک تواین عاشقانه‌ی لطیفی است از اولین زوج آفرینش.
 
عنوان: خاطرات آدم و حوا
نویسنده: مارک تواین
مترجم: حسن علیشیری
آدم، اولین آفریده خدا، به تنهایی در بهشت زندگی می‌کند تا سر و کله‌ی حوّا، کسی که او را مزاحم می‌داند؛ پیدا می‌شود. حوا با خصوصیات زنانه‌اش عرصه را بر آدم تنگ می‌کند و آدم با اخلاقیات مردانه‌اش حوا را کلافه! و کم کم دست تقدیر این دو را به هم علاقه‌مند می‌کند.
دانلود کتاب خاطرات آدم و حواحجم: 922
شعر سلام✋دوست خوبم سلام سلامدوست دارم در یک کلاممیخوام همیشه از خدادوستی ما نشه تمامسلام من مثل گلههدیه ی من برای تومثل صدای بلبلهمیگم منم فدای توسلام دلو شاد میکنهانگاری که بادبادکهخبرهای خوب میارهسلام من قاصدکهمیگم با مهربونی سلام با خوشزبونیسلام یعنی محبتاینو خودت میدونی
-آغوش گرمم رو پذیرا باش، تولدت مبارک!+مرسیی[با ذوق!][بغل و اینا!]-دیگه پول نداشتم خب، فقط آغوش گرم داشتم!!+همین آغوش کلی از پول بهتره!نتیجه اخلاقیم نداره، خودتون نتیجه بگیرید!
سر کلاس بحث شد که خانم فلانی قراره پدرمونو دربیاره، یهو معصومه با یه لحن خیلی جالب و مخصوص به خودش گفت "اونایی که پدر ندارن چی‌شونو می‌خواد در بیاره؟!"
سلام
دارم پستها رو پاک میکنم جهت حذف وبلاگ  و رسیدم به خاطرات تلخ و شیرین بازی های اسیایی
چقدر دور به نظر میرسه اون خاطرات :)
چالش یکساله رو یادتونه؟؟؟
فقط بنویسم که بدونید تو این یه سال دقیقا هیچ غلطی نکردم
عمر ملی پوش بودن هم بالاخره با تلاش های اون کادر فنی بوووق به اتمام رسید
فقط بعد یکسال عدم آگاهی!! کادر فنی سابق  با کمی کنجکاوی فهمیدم که
بنده 
رکورددار رشته ی تفنگ خفیف آسیا بودم از سال ۲۰۱۸ تا الان
 
سلام
دارم پستها رو پاک میکنم جهت حذف وبلاگ  و رسیدم به خاطرات تلخ و شیرین بازی های اسیایی
چقدر دور به نظر میرسه اون خاطرات :)
چالش یکساله رو یادتونه؟؟؟
فقط بنویسم که بدونید تو این یه سال دقیقا هیچ غلطی نکردم
عمر ملی پوش بودن هم بالاخره با تلاش های اون کادر فنی بوووق به اتمام رسید
فقط بعد یکسال عدم آگاهی!! کادر فنی سابق  با کمی کنجکاوی فهمیدم که
بنده 
رکورددار رشته ی تفنگ خفیف آسیا بودم از سال ۲۰۱۹تا الان
 
خاطرات اردو جهادی شهریور نود و هشت: (شماره سه)
وارد مدرسه شدم.
و حالا وارد سالن... .
بچه ها داشتن کلاغ پر بازی می کردند!!!
گفتم سلام ...
خلاصه بعد سلام، پتو آوردند!
ما رو انداختند رو پتو. انداختن بالا چند بار!
یادمه قشنگ که گفتند برو تا بخوری به سقف!
منم زرنگی کردم و هر وقت نزدیک سقف می شدم پاهامو بلند می کردم تا با کله نرم تو سقف!
خاطرات اردو جهادی شهریور نود و هشت: (شماره دو)
وارد مدرسه شدم.
و حالا وارد سالن... .
بچه ها داشتن کلاغ پر بازی می کردند!!!
گفتم سلام ...
خلاصه بعد سلام، پتو آوردند!
ما رو انداختند رو پتو. انداختن بالا چند بار!
یادمه قشنگ که گفتند برو تا بخوری به سقف!
منم زرنگی کردم و هر وقت نزدیک سقف می شدم پاهامو بلند می کردم تا با کله نرم تو سقف!
    حالا هم که بعد از دو هفته و اندی از خانه ی روستا برگشته اند شهر :) پیام های گروه خانوادگی از این قرار است:
- سلام خدمت خانواده ی عزیز. ببینید چند تا دفتر مشق و یک کتاب بنویسیم توی وسایل شما جا نمونده؟
- کسی ساعت و حلقه ی من رو ندیده؟
- دفتر ها پیدا شد. حالا ببینید جزوه ی تعلیمات اجتماعی دست کی مونده؟
- میشه صندوق عقب ماشین هاتون رو نگاه کنید؟ کفش کوه من نیست؟
- کِی دوباره بریم؟
دفتر خاطرات یکی از آن دفتر‌هاییست که با دل و احساسمان ارتباط دارد، هرچه زیباتر باشد ما هم بیشتر آن را دوست خواهیم داشت.
بیایید تا چند ایده خوب برای دیزاین دفتر خاطرات ببینیم









امیدواریم استفاده کافی را برده باشید، اگر دنبال ایده های ناب هستید، مطالب زیر را بخوانید.
آموزش خاطره نویسی
ایده برای نوشتن هرچیزی
بسان رویایی شگرف در آغوش میگیرمت میچرخم و از این توهم محض دیوانه وارمیخندم ...
کلمات دچار دلهره میشوند و من دستپاچه میشوم که چطور این بزم را توصیف کنم ...
مادرانه ای دستچین خیال....
من و رویای کودکی که در قلبم جوانه زده و نمیدانم به آغوش میرسد یا نه!


آدنا
نمیدانم چگونه است که لحظات بی تو اینقدر آهسته میروند، اما چون که هستی این قدر شتاب میگیرند. 
نمیدانم شاید آنها هم به انتظار نشسته‌اند و چون تو یا نسیمت آیی و آید تندتر میتپند. شاید در آغوش آنها هم،
قلبی هست که خیال آمدنت ضرباهنگ‌شان بالا می‌یرد. شاید آنها هم تا بحال در آغوش تو 
جای گرفته باشند و آهنگ تندشان آرام گرفته باشد. شتاب‌شان آرام گیرد و در بی‌نهایتت غوطه‌ور شوند.
در حضور تو انگار ثانیه‌ها هم طعم بی‌نهایت شدن را می‌چشند. بی‌نها
امشب آمدم نحسیِ ناپاکت را برای لحظه ای دردُ غصه ی شبانه متصور شوم کِ بِ یادم نیامدی!
همیشه فکر میکردم باید عذابت را تا ابد روی درُ دیوار زندگی ام نظاره گر باشم.
اما انگار ننگ هم روزی در آغوش زمان جا می ماند.
اکنون فقط دوده ی سیاهی از تو اندکی چشم هایم را تار کرده است، و من منتظر دستانِ آشنایی هستم کِ غبار از دیدگانم بزدایند!
خدا بخواهد می رسد لحظه ای کِ قیافه ی یک لا قبایت را هم بِ سختی بِ یاد خواهم آورد، چِ رسد بِ خاطرات جهنمی ات!
 
" گوش کن می شنو
نام کتاب : سرباز کوچک امامنویسنده : فاطمه دوست کامیانتشارات : پیام آزادگان توضیحات : این کتاب خاطرات نوجوانی، شجاع و باهوش و صبور در اردوگاه ها ی اسارت است این پسر بچه « ۱۳ » ساله که در برابر نیروهای بعثی با رفتار ها و روحیاتش آنها را شگفت زده می کند و داری «۴۶۶» صفحه و در پایان کتاب، آلبوم خاطرات مهدی طحانیان است و مناسب گروه سنی ( د و ه ) یا از کلاس هفتم تا دوازدهم می باشدقطعه از کتاب :گفتم : سلام آقا سرش را بالا آورد و لبخندی زد و گفت : به ! یاالل
پتوی گرم ابرها تمام شهر را در آغوش کشیده. به دور دست‌ها که می‌نگرم، هیچ چیز نمی‌بینم، جز تودهٔ سیمابگونی که گویی تا بی‌نهایت ادامه دارد. یک‌جور عدم که دلم می‌خواهد در آن حل شوم و تمام این لاوجود را در آغوش بگیرم.
اما هرچه جلوتر می‌روم هستی بیشتر توی چشم و چالم فرو می‌رود. زمین، درختان، ماشین‌ها، دیوارها، آدم‌ها، آدم‌ها، آدم‌ها... و همهٔ ما محکومیم به بودن.
سریال Psychopath Diary 2019با بازی یون شی یونکارگردان سریال #شاهزاده_صد_روزهنام ها: دفتر خاطرات روانیمحصول: 2019 کره جنوبی از شبکه tvNژانر: #هیجان_انگیز | #جنایی | #کمدی | #معماییتاریخ پخش: 29 آبان 1398 – Nov 20, 2019قسمت ها: 16روزهای پخش: چهارشنبه و پنجشنبه هامدت زمان: 70 دقیقهوضعیت: پایان یافته است جایگزین #خانم_لیبازیگران:Yoon Si Yoon – Jung In Sun
خلاصه داستان: یوک دونگ شیک (Yoon Si-Yoon) در یک شرکت دلالی کار میکند ، او شخصیتی ترسو دارد در حدی که حتی نمیتواند از آدم ها عصبی شود ، تا
من تو این پست ایده های اسکرپ بوکی رو قرار دادم ، که شاید با دیدنشون دلتون بخواد یکی از اونا داشته باشین
اول از همه این که اسکرپ بوک چی هست ؟
اسکرپ بوک یه دفتر خاطرات یا یه دفتره که هم میشه گفت یه دفتر برنامه ریزیه که توش میشه نقاشی کرد و حتی میشه عکسای یادگاری چسبوند و با چسب های رنگی و برچسب و ...  تزئینش کرد و ...
ادامه مطلب
کاش آغوشت عضوی از تنم بود 

مثلا آغوشت پاهایم بود 

که بی آن قدم از قدم برنمیداشتم 

یا دست هایم بود 

که هرجا میرفتم در آغوش تو میرفتم 

در آغوش تو به خواب میرفتم 

در آغوش تو به بیداری می آمدم... 

یا مثلا آغوشت چشم هایم بود 

که این جهان تاریک و خالی را آبی آسمانی میدیدم... 

خوب بود آغوشت پشتم بود 

که بال در می آوردم مدام 

اما کاش آغوشت قلبم بود 

نبودش... . 





حسنا میرصنم
 
 با آلبوم عکس دیواری می توانید همه خاطرات قشنگ خود را جلوی چشم قرار دهید لذت ببربد. در اینجا روش درست کردن دو مدل آلبوم خاطرات دیواری مدل حلقه و ریسه ای یاد داده شده است. شما هم به راحتی می توانید این آلبوم ها را در خانه درست کنید.
ادامه مطلب
خاطرات یک درخت
یادش بخیر بهاری داشتم، سرو قد بودم و کمان ابرو، بادهای تند و سخت تکانم نمی داد چون ریشه ای سرسخت داشتم، قلب زمین را شکافته بود و در دلش مهربانانه مأوا گزیده بود.
پرندگان در زیر سایه ام لانه ساخته و در میدان آغوش بازی می کردند. می پریدند، می نشستند و در دل شب به آنها سرائی می دادم و من نیز چون مرغکی آنان را زیر پرو بالم جای داده و مانند گهواره به خواب خوش هدایتشان میکردم.
با نفسهای آنان بود  که در درون خویش حس مادرانه و جریان زندگی
سلام بچه های گلم برنامه فردا 1 - ریاضی تمرینات صفحه ی ۹۴  و ۹۵ رو داخل دفتر ریاضی حل کنید
2 - بخش حدید فیلم آموزش علوم رو از لینک زیر  دانلود کنید :
 
3 - بهترین خاطره ی خود در مدرسه را در دفتر انشاء  بنوسید و برای آموزگار خود بفرستید . 
دفتر ترجمه رسمی 
دفتر ترجمه رسمی پارسیس با استفاده از مترجمین رسمی قوه قضائیه قادر است متون شما را از هر زبانی به زبان مقصد ترجمه کند , این دفتر ترجمه در ایران و خصوصا تهران دپارتمان های مختلفی را دارد , که برای هر زبانی فعال می باشد 
دفتر ترجمه رسمی پارسیس با عنوان دفتر ترجمه رسمی 966 با مترجم رسمی فعال می باشد , دارالترجمه رسمی پارسیس بیش از 10 سال است که در عرصه ترجمه فعالیت دارد و در این بین دارالترجمه های زیادی هستند که اقدام به اخذ سفارش از
در ادامه آموزش های کاربردی آشپزی، در این مقاله، از زبان یکی از معروف ترین سرآشپزهای دنیا، ۱۰ توصیه مهم قبل از شروع آشپزی در خانه را به شما یادآوری می کنیم.
مقدمه
هیچ چیز مثل یک وعده غذایی خانگی نیست. خاطرات بچگی‌مان از سوپ نون و مرغ مامان یا کیک شکلات تخته‌ای مادر بزرگ ما را به گذشته می‌برد. غذاهای خاص که طعم و بوی آن‌ها خاطرات ما را زنده می‌کنند.
چیزی که درباره‌ی آشپزی و پختن غذا برای دیگران که من عاشقش هستم یادآوری خاطرات خوب و ساختن خاط
" هیچ وقت نمی‌فهمی کی آخرین باره، کی آخرین دفعه‌ایه که داری در آغوش میگیریش، بغلش می‌کنی، فشارش میدی، عطرش رو بو می‌کنی و …. لحظه‌ای که متوجه می‌شی آخرین بار رو هم از دست دادی، لحظه‌ای که متوجه می‌شی دیگه نمی‌تونی دوباره تو آغوشت بگیریش. اون لحظه، لحظه "حسرت آغوش آخر"ه. لحظه‌ای که حسرت می‌خوری از اینکه آغوش آخر رو خاطره نکردی، ساده از کنارش گذشتی و مثل همهٔ دفعات به آغوش کشیدی‌ش."
 
آغوش آخر می‌تونه صبح موقع خدافظی برای رفتن به کار با
سلام دوستان حالتون خوبه؟ ان شاءالله سال خوبی رو پیش رو داشته باشید امسال با تمام تلخی هاش داره تموم میشه :)
متأسفانه به دلیل شیوع کرونا سفر راهیان نور کنسل شد و ی حسرت بزرگ در قلبم برجای گذاشت
چقدر منتظر بودم و روز شماری می کردم ولی دیگه قسمت نشد و لایق نبودم
به یاد خاطرات راهیان نور...
دریافت
#پی نوشت : اگه خاطره ای از سفر راهیان نور دارین یا اینکه از شهدا و کرامات شون ، می تونید ارسال کنید تا ما هم بهره مند بشیم 
#دلم در کانال کمیل جامانده ...
#ال
تازه فهمیدم چقدر در اشتباه بودمهمیشه فکر می کردم تو یک قدم جلوتری
دیروز فهمیدم آن یک قدمی که عقب بودم مانع دیدن آغوش باز و قدم های پیوسته ات بود
الان که با هم در دریای افکار قدم میزنیم رد 9 قدم از تو را جلوتر از خود میبینم
یقین دارم آنقدر صبور نبودی تا منتظر آن یک قدم از سوی من باشی و آن را نیز خودت برداشتی*
+
شب میلاد فکر کردم فقط من دلتنگم
توی معراج به خیال اینکه تنها خواهم بود نشستم اما سرشار از خاطرات شهدا و امام رضا شد در کنار جمع کوچکی که به
ای حضرت گل سوی گلستان گذری کن
با آمدنت فصل خزان را سپری کن
از هجر تو سیمرغ دلم مشت پری شد
این صید گرفتار قفس را سفری کن
جز حسرت روی تو دگر هیچ غمی نیست
ای مونس جان  سوی گدایان نظری کن
سخت است که عاشق رخ معشوق نبیند
برقع بگشا  جان من امشب خطری کن
مهدی تو بیایی غمم انجام بگیرد
با آمدنت شام دلم را سحری کن
عمر آدم بالا می رود و در همان حال رو به اتمام است و چه سرعتی دارد این چرخ گردان هستی امروز که چشمم به فهرست این دفتر افتاد فقط حقارت انسان فرصت محدو
دانلود دفتر خاطرات نوروزی 1398
ویژه های پایه اول ، دوم ، سوم  برای ایام نوروزی 1398
تعداد صفحات این فایل 15 صفحه  بصورت pdf قابل چاپ
شرح مختصری ازین فایل
دفتر خاطرات نوروزی من ویژه سال 1398
 
دانلود پیک داستان نویسی و خاطره نویسی نوروز 98 پایه اول ابتدایی
فرمت فایل : pdf 
تعداد صفحات فایل : 35 صفحه
توضیحات فایل:
پیشاپیش فرارسیدن این نوروز باستانی را به همه دوستان تبریک عرض میکنیم
و سالی پر از خیر رو برکت را برایتان آرزومندیم
 
این فایل پیک داستان نویسی 
سلام خدمت جناب آقای  سامانی.بنده بصورت اتفاقی با این وبلاگ آشنا شدم.واقعا خاطرات رو برام زنده کرد.بنده بین سالهای ۶۸تا۷۱ از محضر شما و سایر اساتید بهره برم و خاطرات خوبی برام شکل گرفت.کاش می شد دوباره اون روزها تکرار می شد حتی برای ثانیه های کوتاه.دوست دار شما تهرانی زاده              saeid_tehrani_zadeh@yahoo.com
▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐▐
سلام جناب تهرانی زاده 
از
آهنگ seven years از لوکاس گراهام رو شنیدین؟ خیلی قشنگه و برای من خاطرات دو سال پیش وقتی کلاس دهم بودم رو تداعی میکنه 
آدم همیشه باید تو یه دوره هایی بعصی آهنگارو همش گوش بده و یه مدت گوش نکنه تا بعد ها که هروقت شنیدشون خاطرات ان موقع ها یادشون بیفته
بلاگ نویسی یه بدی بزرگ داره و اون وقته. هر پست میتونه بیست دقیقه تا چهل دقیقه وقت آدم رو بگیره. اگه موضوعی که داره پست میشه ارزش خاطره داشته باشه و یه جور دفتر خاطرات شه که خوبه اما اگه چیزی باشه که ما میدونیم و قراره بقیه هم استفاده کنن کسل کننده میشه. یکی دیگه از دلایل این که همه دارن از وبلاگ کوچ میکنن حتی قدیمی ها اینه.
سلام 
تعطیلات تموم شد خدارو شکر باید برای سه ماه سخت اماده بشم خیلی کار دارم انشالله برسم همشو انجام بدم 
اما چرا  دفتر زندگی چرا از این تشبیه استفاده کردم  نمیدونم شاید چون قشنگ بود 
ولی  وقتی به گذشتم نگاه میکنم میبینم که زندگی واقعا مثه دفتر مشقه اون دفترایی که موقع اول سال با ذوقو شوق جلدشون میکردم و گیره میزدم تا نشه  یادمه وقتایی که خیلی خوش حال بودم و حالم خوب بود  خوش خط و قشنگ مینوشتم با چند رنگ ولی وقتایی که حالم خوب نبود و حوصله ند
دفتر آبی مخصوص نوشتن خاطرات و اتفاقاتِ روزانه ست! بعد از پنج دقیقه فرو رفتن در افکارِ مسمومِ دوران مجردی متوجه شدم نمیتونم حتی یک کلمه بنویسم از روزهای اسیر در تکرار و پوچی!



بیاید یکم با ویلی ویلیام برقصیم: 


دریافت

 حجم: 7.95 مگابایت
سلام دوستان
میخوام شما رو به خوندن یک پست قاطی پاتی دعوت کنم.
قدیم ها من یک دفتری داشتم که اسمش رو گذاشته بودم دفتر آرزوها، اون موقع ها خیلی تو جو قانون جذب و مثبت اندیشی و مدیتیشن و یوگا و خود هیپنوتیزم و تلقینات مثبت بودم. خواسته هام رو تو اون دفتر مینوشتم، رنگی شون میکردم، جملات مثبت مینوشتم، چیزهایی که بهشون نیاز داشتم تا خریداری شون کنم ولی بابت شون پولی نداشتم و خلاصه تمام حس های مثبت و درد دل های دو نفره با خدا رو. 
امروز بعد چند سال داش
اخیراً کتابچه‌ای با عنوان "خاطرات تاریک" مطالعه کردم ، این کتابچه را به تمام خرد دوستان ایران پیشنهاد میدهم.
این اثر فاخر به قلم نویسنده‌ای با نام مستعار: fm-god است.
نکات فلسفی عمیقی که در متن بکار گرفته شده بود دست کمی از سخنان فلاسفه‌ی بزرگ ندارد.
خاطراتی که طعم تلخی می دهند اما گفتنشان لازم است.
حجم: کمتر از ١مگ
دریافت نسخه pdf
دریافت کتابچه با سرچ کردن "خاطرات تاریک" در کانال زیر هم امکان‌پذیر است.
کانال فلسفه بدون سانسور
یه مرضی هم هست که میری سراغ خاطره های قدیمی، بدترین ها رو انتخاب می‌کنی و لحظه به لحظه اش رو با خودت مرور می‌کنی. عکس ها رو می‌بینی یا حرفای رد و بدل شده رو مرور می‌کنی. انقدر توی خاطرات فرو میری که نمی‌فهمی چند دقیقه است داری گریه می‌کنی... 
دفتر وکیل زن
دفتر وکیل زن
شاید برای برخی افراد زن یا مرد بودن وکیل مهم باشد و گمان کنند جنسیت وکیل تاثیری در پیگیری های یا موفقیت و یا عدم موفقیت کار پرونده موکل دارد و به دنبال دفتر وکیل زن یا مرد هستند که بتوانند مشاوره حضوری یا تلفنی در دفتر وکالت وی داشته باشند. اگر به دنبال دفتر وکیل زن در تهران یا کرج یا شهرستانهای اطراف هستید باید این خبر خوب را به شما بدهم که دفتر وکالت موسسه حقوقی هما در تهران و کرج دارای دفاتر حقوقی می باشد که به شما ا
دلم برای دیدنش تنگ شده. برای در آغوش گرفتنش هم. دلم می‌خواهد باز روی چمن‌های پارک بنشینیم و از برنامه‌هایمان برای آینده حرف بزنیم. از خام بودنمان در گذشته. توی خاطرات قدم بزنیم و بگوییم «یادش به خیر! چه زود گذشت!» چون واقعا انگار همین دیروز بود که سال 2011 بود و آلبوم چهارم اوریل لوین منتشر شده بود. انگار همین دیروز بود که توی پارک و کوچه‌های رشت، اسکیت‌برد تمرین می‌کردیم. برایش نوشتم: «از طرف من خودت رو بغل کن.» چشم‌هایش قلبی و شد و برایم نوش
    اون قسمت پام که قبل از عید رو بریدم، هنوز کامل خوب نشده، پوستش هنوز مو نداره، صاف نشده و مهم تر از همه اینا، هیچ حسی هم نداره، شده یه شکاف با شخصیت مستقل خودش.
    اون قسمت از قلبم هم که دست خاطرات بچه ها بود با نسبت کمی که در من داشت هم شده مثل پوست پام، شکسته شکسته، بی حس، کاری که این دوستان با هم کردن هم مارو زارتی انداخته بین این شکاف، رو به پایین تا مرکز بی گرانش در کران افق خاطرات به جامونده از نسخه قبل شاخ شدن اونها!
    سقوطی که تنها کار
تپه ی خاطرات : طعم یک زندگی لذیذ طبیعی را با این کتاب به کودکتان بچشانید…
 
تپه ی خاطراتنویسنده: مصطفی اوزچلیکمترجم: میلاد سلمانیانتشارات براق
خلاصه کتاب:
داستان پسر بچه کوچکی است که در شهر بدنیا آمده و برای چند ماه پیش فامیل در روستا می رود. در این داستان سعی شده که تفاوت تربیتی وفرهنگی مردم روستا و شهر بیان شود.این داستان مفاهیم خوبی را برای بچه ها بیان می کند وآن حالت دلزدگی نسبت به روستایی بودن را از بین می برد.
جانانِ من، الان که برایت مینویسم، بیشتر از هرکسی دلتنگ خودم شده ام، خودِ واقعی ام که عاشق زندگی کردن است،خود واقعی ام که خوب بلد است عشق بورزد، میدانی جانانِ من خود واقعی ام را عجیب دوست دارم،مرا به آغوش بگیر تا باهم خود واقعی ام را پیدا کنیم، 
مرا در آغوش بگیر و برایم قصه ی دختری را تعریف کن که خیلی دوستش داری، مرا آرام کن...جانانِ من...
 
تنها پادتن تنهایی،در آغوش گرفتن تنهایی است.تنها پادتن ترسدر آغوش گرفتن ترس است.و تنها راه رهایی از رنج،روبرو شدن با آن و پذیرفتن آن.تا زمانی که از عمیق‌ترین دردهایت فرار کنی،التیام نخواهی یافت...دنیا جای رنج است اما جای رنجیدن نیست و امید بدون خوش‌بینی تنها راه زنده ماندن در این سیاره است..
پنجره را که باز می‌کنم، انگار دریچه‌ی خاطرات نامحدودم را باز کرده‌ام. شاید همه‌ی بادها درختان را شکسته‌اند و شاید فاجعه‌ای به بار آورده‌اند. اما من همه‌ی آن‌ها را دوست دارم. بادها. باران‌ها. طوفان‌ها. خاطرات. می‌دانم که آن‌ها هم در گوشه‌ای از قلب مرطوب و مه‌گرفته‌شان مرا دوست دارند...
دفتر آبی مخصوص نوشتن خاطرات و اتفاقاتِ روزانه ست! بعد از پنج دقیقه فرو رفتن در افکارِ مسمومِ دوران مجردی متوجه شدم نمیتونم حتی یک کلمه بنویسم از روزهای اسیر در تکرار و پوچی!
بیاید یکم با ویلی ویلیام برقصیم: دریافت حجم: 7.95 مگابایت
اجاره دفتر اداری
تصمیم برای راه اندازی یک دفتر یکی از تصمیمات پیچیده و حساس در زمینه شغلی است. زمانی که بفهمید به اجاره دفتر اداری  و یک فضایی برای اداره کارهایتان نیاز دارید ، و مطمئن شوید که این کار علاوه بر هزینه ‌هایی که بر شما تحمیل می‌کند، لازم و مفید است، با این واقعیت رو به رو می‌شوید که احتمالا آشنایی کافی برای ایجاد دفتر کار را ندارید. درواقع شما نمی‌دانید که برای ایجاد یک دفتر کار کجا را انتخاب کنید؟ برای گرفتن مجوزهای لازم به ک
سلام بر لحظه ای که زهیر با کلام همسرش حسینی شد... 
 
سلام بر لحظه ای که غلام سیاهی ندا سر داد: امیری حسین و نعم الامیر
 
سلام بر ناراحتی عباس، زمانی که دشمن فکر می کرد می تواند حسین را از عباس بخرد...
 
سلام بر سر بر نیزه بر افراشته حسین
 
سلام بر دستان ناتوان سجاد زمانی که هل من ناصر... پدر نه امامش را شنید... 
 
سلام بر لحظه اذن میدان گرفتن زینب برای پسرانش
 
سلام بر لبان تشنه اکبر که با آن رضایت شهادت را از پدر گرفت... 
 
السلام علی الحسین 
می دانی
زندگی آن بهاری نیست که قولش را داده بودند
همیشه زمستان است
می دانی
وقتی تمام خاطرات زندگیت را در یک پاکت سیگار دود می کنی و محو تماشای آن میشوی
با هر پک حجم عظیمی از خاطرات را مرور می کنی
آری زندگی نخی سیگار است
لب هاییست که با اشک زمزمه می شود:دوستت دارم
 
بغل کردن کودکان از بدو تولد یکی از مهم‌ترین نیازهای عاطفی و روانی کودکان است. در واقع کودک در هنگام تولد وارد دنیای بیگانه‌ای می‌شود و هنگامی که در آغوش مادر قرار می‌گیرد به نوعی امنیت و آرامش به او بازمی‌گردد. در آغوش گرفتن کودک باعث ایجاد پیوند عاطفی عمیق میان مادر و کودک می‌شود که این مسئله از بسیاری استرس‌ها، اضطراب‌ها، رفتارهای نابهنجار و اختلالات روانی در بزرگسالی جلوگیری می‌کند. در نتیجه شناخت فواید و تاثیرات در آغوش گرفتن کو
بربسیجی دلاور یاورقرآن سلام/حامی خوب ولایت ازبرجانان سلام/صف شکن درجبهه حق میخروشد دائما/حامی اسلام ورهبربرکت ایمان سلام/رادمردبابصیرت لشکر ایران ماست/ازبرای یاورحق بنده رحمان سلام/هم شجاع وقهرمان شددرنبرد دشمنان/رهروراه شهیدان اسوه دوران سلام/هست رزمنده همیشه دررکاب رهبری/عاشق خط امام وزمزم احسان سلام/گشته الگوی زمانه استقامت محوراست/بربسیجی های ناب کشور ایران سلام/لشکرصاحب زمان راباز معنا کرده است/اوشفاازبهرشیعه میشود درمان سلام/
خاطرات سفیر، نیلوفر شادمهری
سلام :)
برشی از کتاب ؛
استاد پرسید: سخنرانی هروه رو گوش کردی؟
گفتم: بله.
- بیست سال قبل توی یه کنفرانس یه سخنرانی داشتم. اون روز، بعد از تموم شدن حرفهای من همینقدر با شور و حرارت برای من دست زدن و تشوسقم کردن..
-خیلی خوبه.
- اما اون روز من دقیقا بر عکس حرفایی رو که امروز هروه زد، ثابت کرده بودم..
- ...
- بیست سال با تئوری هام کنفرانس دادم و برام دست زدن.. و امروز هروه خلاف اون حرفارو ثابت میکنه و براش همونقدر دست می زنن..
- ..
- «ح
به نام خالق بی‌همتا
# مجالس+
# دیوارنوشت
سلام ما به تو و سامرای اطهر تو
سلام ما به حرمخانه منور تو
سلام بر تو و برحرمتت که جبرائیل
جبین گذاشته بر آستانه در تو
سلام ما به تو ای عسکری لقب که خدا
نهاده خیل ملک را معین و عسکر تو
سلام ما به شکوه و شوکت و قدرت
که آگه‌ست از این قدر و جاه داور تو
قسم به عمر کمت ای گل بهشت رسول
دوباره زنده شده یاد عمر مادر تو
سلام ما به دل پاره‌پاره‌ات هر دم
سلام اهل سماواتیان به پیکر تو
سلام ما به تو و آن گلی که از داغت
شرر
امسال نسبت به این چند سال از خونه تکونیم راضی ترم،شایدم یکی از دلایلش همین کرونا باشه که باعث شد بچه ها تعطیل باشن و کمتر بیرون بریم و بیشتر به کارا برسیم.خودمم مرخصی زیاد دارم ولی چون مرخصی نمیدن تا اونجا که میشد و همکاران قبول می کردند جایگزین گذاشتم و به کارام رسیدم :)
 
ولی چرا من از کرونا خیلی نمی ترسم؟!شاید چون فکر می کنم احتمال این که دچارش بشم و باعث مرگم بشه کمه:| البته هم برای خودم و هم اطرافیانم..
 
همیشه می گفتم تو این خونه کوچیک نمیش
دفتر آبی مخصوص نوشتن خاطرات و اتفاقاتِ روزانه ست! بعد از پنج دقیقه فرو رفتن در افکارِ مسمومِ دوران تنهایی متوجه شدم نمیتونم حتی یک کلمه بنویسم از روزهای اسیر در تکرار و پوچی!



بیاید یکم با ویلی ویلیام برقصیم: 


دریافت

 حجم: 7.95 مگابایت
یک زمانی منِ جوون تر از خجالت شخصیتی که بچگیم داشتم _که حالا میفهمم کاملا نرمال بوده و مختص سن و سالم اما منِ جوون تر دیگه اون منِ نوجوون رو درک نمیکرد و بابتش رفتارهای اون خجالت میکشید_ کلی از خاطرات منِ نوجوون رو نابود کرد کاملا ظالمانه.
حالا منِ جوون از کاری که منِ جوون تر کرده خیلی ناراحتم و حس میکنم یک قسمت از ما رو نابود کرد و منِ نوجوون گم شده توی ما.
حافظه ام داره کم میشه یا خاطرات دور میشن نمیدونم اما هرچی که هست دیگه خوب یادم نمیاد از ا
و آغوش است درمانِ دلی که گاه میگیرد!♥️پناه اخرِ قلبم تویی هرگاه میگیرد!♥️
 
به سمت تو کجا کی باز راهی شد دلِ تنگم؟!که از بغضِ دلم گاهی دلِ این راه میگیرد!
 
تو زیبایی و دلبر هم، تو را من ماه میگویم!برای این منِ بی کس، دل آن ماه می‌گیرد؟!(گفت: میگیرد!)
 
ولی هرجا که میگیرد دلت ای ماهِ قلب من!الهی من فدای تو که دل بیگاه میگیرد!♥️
 
کجا باید بگردم من به سمت بویی از مویت!♥️که باران عطر مویت را به خود دلخواه میگیرد!♥️
 
بغل کن چون جهان دیگر برایم جا
های گایز:))
من برگشتم با معرفی دفتر های بولت ژورنال خب خب اصن بولت ژورنال چیستتت؟ خب اینجا دو راه به وجود میاد یکی تعریف سازنده اش اون یکی هم به اصطلاح تعریف طرفدارای این دفتر و اونایی که ازش استفاده میکنن یجورایی خب خوده سازنده میگه که این دفتر برای نظم دهی به کار های شبانه روزی و ایناس ولی الان بقیه دیگه توش نقاشی و.. همه چی میکشن برای درست کردن بولت ژورنال یا دفتر باید نقطه ای باشه یا هم بدون خط فعلا چند نمونه و چندتا ایده براتون گذاشتم بعدا
سلام به همه ی کسایی که وبلاگ من رو می خونن،در واقع دفتر خاطرات من رو.
الان ساعت دقیق ۱:۳۰ هست که من دارم اینجا می نویسم.
چون ساعت از دوازده گذشته من می تونم بگم که امروز تولدمه و من چهارده سالم رو پر و پونزده سالگیم رو شروع کردم،وقتی به کسی اینو میگم یه راست بعدش میگم که :میدونستی من و سینا داداشم،با شش سال اختلاف سنی که اون ازم بزرگ تره ،توی یک تاریخ به دنیا اومدیم؟۰
الانم به شما گفتم.فکر کنم لازم باشه خودمو معرفی کنم:
اسمم دنیا و فامیلیم هم مشی
سلام به همه ی کسایی که وبلاگ من رو می خونن،در واقع دفتر خاطرات من رو.
الان ساعت دقیق ۱:۳۰ هست که من دارم اینجا می نویسم.
چون ساعت از دوازده گذشته من می تونم بگم که امروز تولدمه و من چهارده سالم رو پر و پونزده سالگیم رو شروع کردم،وقتی به کسی اینو میگم یه راست بعدش میگم که :میدونستی من و سینا داداشم،با شش سال اختلاف سنی که اون ازم بزرگ تره ،توی یک تاریخ به دنیا اومدیم؟۰
الانم به شما گفتم.فکر کنم لازم باشه خودمو معرفی کنم:
اسمم دنیا و فامیلیم هم مشی
برحریم کربلا کاشانه ایمان سلام/بر حسین وزینب ومجموعه یاران سلام/سرزمینی که سراسرعشق معنامیکند/مسلم وهانی نخستین گوهراحسان سلام/برحبیب وحرو عابس بربریروشاکری/جمله اصحاب مولادردلش طوفان سلام/نوجوان مجتبی و یاوران برعلی/اصغرشش ماهه اوتشنه دوران سلام/شدجوان کربلایی شبه پیغمبر بود/برعلی اکبرش درپهنه میدان سلام/درکنار علقمه عباس غوغاکرده است/بر علمدارحسینی حامی قرآن سلام/ناظربرقتلگاهش زینب وسجادبود/درحریم شاه دین برحضرت جانان سلام/سخت ش
بسم الله...
سلام رفقا !
خواستم شروع مطلبم را از خاطره ای شروع کنم یکی از خاطرات خوبی که در جوار سیده زینب سلام الله داشتم اما وقوع یک اتفاق ناگوار تمام شیرازه ذهنم را برد سمت شهادت یک مرد آسمانی یک ژنرال بزرگ که در باورم نمی گنجد اینقدر در دلها نفوذ داشت و این نیست جز ارتباط انسان با خدای خود و اهل بیت او و قران...
قرآن...
تسلیت عرض میکنم خدمت همه عزیزان فراغ این مرد بزرگ را و تبریک به خودشان برای رسیدن به آرزوی دیرینه اشان و برای اینکه خداوند پاکی
خواب دیدم دوست نازنینم مرده و در مجلس ختمش مویه می‌کنیم. حال عجیبی بود. به وضوح در نبود دوستم گریه می‌کردم و مادرش رو در آغوش کشیده بودم. بعدش اومدم بیرون. رفتم در دفتر یک موسسه، سعیده پشت میز نشسته بود. من و سعیده همکلاسی بودیم در کارشناسی و بعدش آخرین باری که دیدمش سال ۹۵ بود. بهش سلام کردم و من رو نشناخت. آدم‌های اون جمع که همگی آشنا بودند من رو نمیشناختن. هرقدر تلاش کردم تا من رو به یاد بیارن برای همیشه از ذهنشون پاک شده بودم.
 
دیشب خواب دی
چه لذت بخش است احساس گرمای آغوش خدا ...
درست لحظه ای که همه دانسته هایت، دوس داشتنی هایت، اصلا همه داشته هایت را کناری می گذاری و از عمق جان، ندای "الهی و ربی من لی غیرک" سر می دهی ...

تبریک نوشت: عید دیروز و امروزتون خیلی خیلی مبارک
دعا نوشت: آغوش گرم خدا نصیب هممون
دوباره به آغوش وبلاگ برگشتم با این که سعی می کنم اینستاگرام پر زرق و برق را فراموش کنم به هر حال وبلاگ سلام 
این مدت یک کم سرم شلوغ بوده به خاطر دانشگاه ،فعالیت های فرهنگی و البته اینستاگرام 
به هر حال عشق من نوشتنه و رنج عظیمی داره که باید به پاش جون داد 
این اینستا چرا این همه بی رحمه نمی دونم بهتره یه مدتی نوشتن رو توی وبلاگ تجربه کنم :)
پنجاه و دو هرتز تنهایی تنهایی تنهایی 
سلام خدای عشقسلام قلبهای مهربانسلام دوستانامروزتان پراز لبخندان شاءاللهروزی قلبتان محبتروزی چشمتان برق شادیروزی  عمرتان عشقو روزی زندگیتانصمیمیت و صداقت باشهصبح تون عاشقانه روزتون پرانرژی وشاد
بخند
(( امروز هم گذشت و شکرانه خدا تنمون سلامته. جونمون آزاده.دیگه از این قشنگتر هم مگه داریم. هر موقع میرم دفتر میگم خدایا امید این پرسنل مهرزمان با تو رزق و روزی مارو برسون و نون حلال بهمون بده خدای بزرگ. یه نفر مهرلیزری میخواد یه نفر مهرژلاتین
+سرآغاز
نوشتن از اون دست کارهایی که من دوست دارم، فرقی نمیکنه پشت میز بشینم و شروع کنم به پُر کردن دفتر  برنامه هام یا اینکه تایپ کنم و صفحه مجازی وبلاگ را از نوشته ها پُر بشه،نوشتن از اون دست کارهای  دوست داشتنی برای من.
به ثبت رسوندن حس ها و ثبت کردن خاطرات  و حتی روزمرگی هایی که فکر نمیکنی روزی دلتنگ بشی برای مرورش.
دوست دارم اولین یادداشتم  را این‌چنین شروع کنم....
به نام خالق خوبی ها و زیبایی ها :)
سلام. شاید مسخره به نظر برسه اما یه مهمونی خیلی بزرگ و مجلل با کارت دعوت از دوستان و آشنایان و کاسبای محل و خلاصه هر کس دیگه ای که می شناسمشون ترتیب می دم (که بیایند همه) و ازشون میخوام حلالم کنن اگه بدهی دارم می دم ، نصیحتم رو می نویسم و می خونم توجمع، سعی می کنم اشخاصی که واسم مهمن رو از ته دل به آغوش بکشم بعدشم می رم زودتر یه قبر می خرم با سنگ و ترتیب مراسم ترحیمم می دم و زود توبه می کنم
روزهای خوب و بد خیلی زیادی رو داشتم اینجا... خاطرات زیادی رو دارم که هیچ وقت فراموش نمیکنم و همیشه یک گوشه قلبم رو اختصاص دادم به آدم هایی که شب ها و روزهای زیادی رو در اینجا باهاشون سپری کردم... آدم هایی که توی غم و شادیم در کنارم بودن
سلام دوستان خوبم . طاعات و عبادات تون قبول حق باشه. 
از خاطرات خوب ماه رمضان بگید.
برای مثال خاطرات شیرین بچگی هاتون ،اولین روزهایی که روزه گرفتید، خاطرات بامزه و سوتی ها ، سختی هایی که تو سن کمتر به عشق روزه داری تحمل کردید ، دورهمی ها و مهمونی هایی که بوده ،سحرهای و افطاری های ماه مبارک و هر چی که به ذهن خودتون می رسه. 
منتظر خوندن خاطرات قشنگ تون هستم :)
مرتبط با ماه رمضان:
به خاطر ترس از ضعف بدنی تا الان موفق نشدم روزه بگیرم
ماه رمضان و فرصتی
از روزی که دومین دفتر خاطره م رو باز کردم یعنی دقیقا دو سال پیش، اولین صفحه ش رو خالی گذاشتم برای نوشتن یه متن جذاب. و حالا که دفترم به آخرین صفحاتش رسیده هنوزم که هنوزه اون صفحه خالی مونده. هر چقدر فکر میکنم نمیتونم تصمیم بگیرم چی بنویسم، به خاطر همین ازتون میخوام یه کمک بدین و از بین گزینه های زیر اونی که قشنگ تره رو کامنت کنین. یا اینکه اگه خودتون یه متن قشنگی دارین برام بنویسین:) 

١- خاطره چیز خوبیه، اگه مجبور نباشی با گذشته بجنگی.
٢- تاوان خ
این روزها حتی نسبت به آدم های بزرگتر از خودم هم حس مادری دارم. مثلا همین امروز که پست وبلاگ آسیاب را می خواندم،  دلم حس مادری را داشت که فرزندش را گذاشته توی دنیا و رفته پی ادامه ی مسیر جاودانگی اش. می خواستم به فرزندم بگویم، آرام باش فرزندم، با قوت ادامه بده، عشق جاری شده بین ما تنها شمه ای از عشق بی کران خدا به مابوده و هست.
به تو از این جهت که مادری عاشقانه همه جوانب جسم و جانت را در آغوش پر مهر پرورانده تا قد و قواره ات از هیکل زنانه ی او درشت
فروید _روانشناس_ مقاله ای دارد که در آن از خاطرات پنهانگر حرف میزند. خاطرات پنهانگر، خاطرات بی اهمیتی از دوران کودکی هستند که به صورت برشهای مقطعی در ذهن مانده اند و ما نمی دانیم چرا باید یادمان باشد که مثلا وقتی ۶ ساله بوده ایم با آن بلوز قرمزه و شلوارک چهارخانه از این طرف اتاق به آن طرف رفته ایم! 
فروید میگوید این خاطرات، در واقع یک سری خاطرات مهم را پنهان می کند. خاطرات مهم، خاطراتی مربوط به مسائل جنسی هستند که ذهن، به دلیل شرم و یا به خاطر ت
مهر که میاد نمیدونم چرا همه تو اینستاگرام اصرار دارن از خاطرات مدرسه شون بگن. معلوم میشه حتی برای اونایی هم که ازش خاطرات تلخی تعریف میکنن روزای موندگاری بوده! من که اساسا نه روزای خوبشو یادمه نه روزای نحسشو. نه تنها مدرسه که از دانشگاه هم خاطره خاصی رو برای خودم هی مرور نکردم تا چنان تو مغزم تثبیت شه که انگار همین دیروز اتفاق افتاده. وقتی بزرگ شدم و فهمیدم نظام آموزش و پرورش مملکتم تا چه حد قاتل استعداد و انسانیت و اخلاق آدماس، تا چه حد آلوده
سلام بر حسین (ع)سلام بر دستان کوچک رقیه سه ساله 
سلام بر لب های خشک علی اصغر او که سیرابی اش به چند قطره آب داغ ابدی بر دلهاست 
سلام بر علم عباس 
بر قامت اکبر 
بر نجابت قاسم 
بر معصومیت عبدالله 
و بر تنهایی و صبر زینب سلام 
سلام بر محرم
#سر:
سر به هوایم کردی
به خیالت بگو
گاهی در تب و تاب رویا
سری به خواب من بزند

#چشم:
مژگان چشمانت
عشق را ماهرانه
بر ایوان مداین دل
و آب و آیینه چشمم دوخته است

#سکوت:
به دیوار ترک خورده سکوت
تکیه داده ام
واژه های دلتنگی
همراهی میکنند
با آواز پر هیاهو غصه
قصه سکوت ام را

#دلتنگی:
طوفان دلتنگی
شاخه های صبرم را
به پنجره خاطرات میکوبد
و تو فراموش کرده ای
در قهقهه ی خوشیهایت
هق هق دلتنگی ام را

#خدا:
آغوش خدا همیشه باز است
اگر بنشینی 
عاشق وار پشت درب
با
#برشی_از_یک_کتاب#رمان_اجتماعی
خاطرات، چه شیرین و چه تلخ، همیشه منبع عذاب هستند؛ دست کم برای من که چنین است؛ اما حتی این عذاب هم شیرین است. و وقتهایی که دل آدم پر است، بیمار است، در رنج است، و غصه دار، آن وقت خاطرات تر و تازه اش می کنند، انگار که یک قطره شبنم شبانگاهی که پس از روزی گرم از فرط رطوبت می افتد و گل بیچاره ی پژمرده را که آفتاب تند بعد از ظهر تفته اش کرده شاداب می کند.
بیچارگان، فئودور داستایفسکی، مترجم:خشایار دیهیمی، صفحه 58 
سلام
آمار بازدید 18 نفر :)
خوب منکه نبودم شما عزیزان کجا اومدین :)
اگر جویای حال اینجانب باشید مثل شما درگیر کشمکشهای زندگی علی الخصوص اوضاع کنونی :1
و البته یه تمرین جدید : به قول ماتریکس :قاشقی وجود نداره ، که همش بنظر میاد داره :( حتی گاهی دیده شده موندگاریش بیشتر از منو و توست :(((
فقط با تجسم اینکه کلا در مجازیم و تا ابد و الدهر در آغوش خدا میتونم به حیاتم ادامه بدم.
براتون دلی آروم و قلبی مطمین آرزو میکنم.
هر گهی که کاکلت در آب دریا تر شود،
آب گردد قلب دریا، باز دریاتر شود.
می زند باران به رویت، روی زیبا تر شود،
روی زیبا را بشوید، باز زیباتر شود.
عشق تو شد کیمیاگر طالع و بخت مرا،
زر بگردد بی تو خاک و خاک با تو زر شود.
نوشدارو در تنم زهر است بی لبهای نوش،
نیش گردد نوشها و بوس هها نشتر شود.
رفته از آغوش تو، افتاده بر آغوش غم،
بخت گنگ و ذوق کور و گوش قسمت کر شود.
همقد و همسالها هستند، لیکن همزمان
نه دلی همسوز باشد، نه تنی بستر شود.
شعلة عشق زمینی کرده عمر
یه وقتا یه مریضی میاد سراغمون و ضعیفمون میکنه! اما بعدش که حالمون خوب شد میبینیم به بهانه همون مریضی لاغر شدیم و لباسایی که گوشه کمد و کشو خاک میخوردن و حسرت پوشیدنشون به دلمون بود، میشه اندازه تنمون؟
میخوام بگم گاهی‌ام غصه‌ها میان، ضعیفت میکنن، لاغرت میکنن، تا قد آغوش اونی بشی که قراره بیاد و با بودنش غصه‌هاتو بگیره!
جدا از اینکه خدا دردو داد که تو درمونم شی، ضعیفم کرد که تو قدرتم شی!
نگران من نباش!
حال من خوب باشه با توئه... بدم باشه تو خوبش
اجاره دفتر اداری
تصمیم برای راه اندازی یک دفتر یکی از تصمیمات پیچیده و حساس در زمینه شغلی است. زمانی که بفهمید به اجاره دفتر اداری  و یک فضایی برای اداره کارهایتان نیاز دارید ، و مطمئن شوید که این کار علاوه بر هزینه ‌هایی که بر شما تحمیل می‌کند، لازم و مفید است، با این واقعیت رو به رو می‌شوید که احتمالا آشنایی کافی برای ایجاد دفتر کار را ندارید. درواقع شما نمی‌دانید که برای ایجاد یک دفتر کار کجا را انتخاب کنید؟ برای گرفتن مجوزهای لازم به ک
سلام برتو     که زیباترین  شیرین ترین  و  پرنشاط ترین کلمه  سلام است 
 
سلام برآسمان و زمین   و سلام برعشق 
 
هیچ بارانی ردپای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست
 
دوست داشتن فقط گفتن نیست
 
گاه سکوت است
 
گاه نگاهی مهربان است
 
گاه دعا از دل و جان است
 
و گاه یک پیام  
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها